خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد
تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد
جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت
پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند
تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ
به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن
رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن
دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن
دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن
تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه
چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی
خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن
ازدسترفته-عاشق
باهاس-باید-بایست
زالو-آدم سمج
ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن
ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن
دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن
ددر رفتن-بیرون رفتن
خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی
دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی
آبکور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)
خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است
دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال
پیشت-آوازی برای راندن گربه
جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن
ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی
زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد
بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی
چله گرفتن-نگا. چله داری کردن
چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن
حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد
به جا آوردن-شناختن
انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن
آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)
دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب
پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج
دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن
تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ
داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن
پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن
دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن
بازرس-مامور بررسی و کنترل
آب به زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)
ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن
از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن
اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی
آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر
دو لَتی-در دو لنگه ای
برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)
پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن
دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن
پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد
آسمانجل(ندار، بیچیز، کسی که رواندازش آسمان است)
زهکونی-اردنگی-تیپا
حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی
رژیم گرفتن-رژیم داشتن
دور تسبیح-بسیار و بی شمار
توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن
بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن
جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن
تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است
ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن
جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات
دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن
زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد
دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن
حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن
بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار
تنگ بودن وقت-دیر شدن
آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو
دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن
دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی
روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد
زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن
دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن
بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان
خود را خوردن-رنج بردن
بی ریش-ناجوانمرد-نامرد
انگشتکوچکهی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)
دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن
درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن
چُس افاده-افاده ی بی جا
دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه
بی ریخت کردن-کتک زدن
چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی
تپل-چاق-گوشت آلود
پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن
استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)
اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)
از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز
از زمین سبز شدن-ناگهان و بیخبر پدیدار شدن-بهطور غیرمنتظره حاضر شدن
برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر
از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن
چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن
چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد
پُف-فوت-ورم-آماس
پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن
جن زده-دیوانه
آزگار-زمان دراز
احوال گرفتن(جویای حال شدن)
دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند
از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی
جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند
چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن
تر دست-ماهر-شعبده باز
خم گرفتن-فنی از کشتی
بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه
خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند
پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود
پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن
پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی
چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن
دست پاچه-شتاب زده-مضطرب
جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن
اشک تلخ-شراب-اشک عاشق
اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)
از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن
جراندن-جر دادن-پاره کردن
دست دادن-پیش آمدن
ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا
رو شویی-ظرف یا دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب می کنند
تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن
از خر افتادن(نابود شدن، مردن)
زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن
دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن
بیدار خوابی-خواب سبک-بیدار شدن پیاپی
داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید
روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن
بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن
خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن
پاتیل در رفته-پیر و شکسته
دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز
خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل
دانه دانه-یک یک
زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی
زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!
خانه به دوش-بی خانمان-آواره
چای کار-کشت کننده ی چای
چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب
رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ
آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)
جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت
حضوری-رو در رو
به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن
خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه
زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد
خاکروبه ای-سپور-آشغالی
تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل
ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام
چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن
رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار
تند و تیز- تند تیز
پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی
بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند
خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن
تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن
چوب زیر دم کردن-تحریک کردن
آب به زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن
از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)
به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن
پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده
آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن
از سر نو(دوباره)
آدم ششدرچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)
حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن
زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است
چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند
جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن
آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)
خمیازه کشیدن-دهن دره کردن
جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن
دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)
چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن
حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری
زحمت کشیدن-کار کردن
دسته دیزی-قوم و خویش دور
زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن
از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)
آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن
آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن
پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی
دُم عَلم کردن-اظهار وجود کردن-حالت تعرض به خود گرفتن
چارلا-چهار لا-چهار تو
دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن
تاکسی سرویس-نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند
رگ ترکی-تعصب نژادی
آه در بساط نداشتن-سخت بیچیز بودن-بیچاره و بینوا بودن
الو(شعلهی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه میگویند (یعنی میشنوم))
زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن
دزد و دغل-نادرست و مکار
زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار
بردن از رو- از رو بردن
خیابان گز کردن-ول گشتن
ار زبان کسی-از قول کسی
حالی کردن-فهماندن
بی رگ-بی غیرت-بی حس
ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا
خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا
خوابگوشی-سیلی-کشیده
ابتدا به ساکن-ناگهانی-بیمقدمه
به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی
دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند
توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن
رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار
از روی شکمسیری(از سر بیمسئولیتی، بدون تعمق)
دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق
رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن
حق الزحمه-دستمزد
بی پرده-رک و صریح-آشکار
بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده
رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن
آدم(نوکر، امردی که بچهبازان نزد خود نگاه میدارند و مخارجش را میپردازند)
افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن
خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن
پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن
بوی نا-بوی ماندگی
در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن
چلو چو انداز-شایعه پخش کن
بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت
دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن
چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن
از زمین سبز شدن-ناگهان و بیخبر پدیدار شدن-بهطور غیرمنتظره حاضر شدن
بد شیر-متقلب-بد جنس
خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده
پُکیدن-ترکیدن
پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی
تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی
بی نماز شدن-گرفتار عادت ماهانه شدن
دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد
ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد
افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد
زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.
با خدا-خداشناس-مومن
بی نماز شدن-گرفتار عادت ماهانه شدن
چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن
بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن
بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر
بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند
دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی
بنا-قرار
زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن
اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه
پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب
چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک
چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن
توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم
خر آوردن-بدبخت شدن
در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن
زُل زُل-نگاه کردن زل زدن
تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود
بی پایه-دروغ-پوچ
آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)
دو جین-دوازده تا
چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن
ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن
جا در جا-فورن-جا به جا
از حال رفتن-بیحال شدن-غش کردن
دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن
چای دان-جای نگهداشتن چای خشک
بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند
خرابکار-اخلالگر-تروریست
آدم-نوکر
دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن
به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن
تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن
جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن
پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه
حشل-خطر
پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون
پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی
رده-حرف زشت یا نامربوط
خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده
حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن
ریز-خرد-کوچک
در هم لولیدن-توی هم رفتن
آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن
خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن
رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی
اهل محل(همهی کسانی که در یک محل کار یا زندگی میکنند)
خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق
بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز
پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن
جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی
آینهی دق(آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم)
این سفر(این بار)
آهو چشم-معشوق-شاهد
پیشانی-بخت و اقبال-طالع
آدمقحطی-کمیابی آدم های کارآمد
خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن
آدم چوبی(بیعرضه و دستوپاچلفتی)
جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن
دریافت-گرفتن-ادراک
از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن
پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن
بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن
راه اندازی-راه انداختن
خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند
دایی اوغلی-پسر دایی
جاشو-باربر
بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست
پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد
دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن
دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند
زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
آجیل مشکلگشا-آجیلی که برای گشایش کار میخرند و بین مردم متدین پخش میکنند
دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن
در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن
چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی
بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان
پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت
بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن
ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن
دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی
حَرَج-مسئولیت-تکلیف
جیم الف جا-آدم ریزه میزه
خبر داغ-خبر بسیار مهم
دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار
دست پاچه-شتاب زده-مضطرب
خایه-بیضه-جرات
زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن
چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی
رشوه گرفتن-رشوه خواری
رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن
انگشتشمار-کم-معدود
زورکی-از روی بی میلی-تصنعی
دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی
حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن
رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار
از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)
چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل
خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن
از آب درآمدن-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت
ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن
آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمعکردن رختخواب
رنگ-حیله-نقشه-تدبیر
دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند
بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم
دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی
آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن)
دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن
از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)
ترید- تلیت
زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن
اهل بیت-اهل خانه-خانواده
به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن
چک و چیل-لب و لوچه
زرت و زورت-زرت و پرت
ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی
پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن
انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)
به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن
چُل-آلت مرد
از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن
استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)
از پشت کوه آمدن-بیخبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن
پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن
پاتی کردن-باد دادن خرمن
حنز پنزر-نگا. خرت و پرت
از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن
زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد
زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن
تنبل خان-تن پرور
اسکلتبندی-طرحریزی-زیرسازی
خودرو-آن چه بی اسب رود
چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن
زپرتو-ضعیف-بی دوام
ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن
خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس
دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست
ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن
پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل
پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن
زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن
آواز کوچهباغی-آوازی که جاهلها می خوانند و یکی از گوشههای دستگاه شور است
از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیهاش دشوار باشد به دست آوردن
دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک
چشم انداختن-نگاه کردن
خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن
این سفر(این بار)
اهل عمل(کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند)
دَدَر-بیرون-کوچه
آتش بیدود(آفتاب، غضب)
چِخ کردن-راندن سگ
آلنگ دولنگ(چیزهای بیهودهای که بهعنوان زینت به چیزی میآویزند)
دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها
تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن
پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن
دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن
آغاپنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبهای)
روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن
دست علی به همراه-علی یارت باد
آبِ سیاه-نیمه کوری
دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی
آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)
رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک
افتاده(فروتن، متواضع)
ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بیانصاف)
دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن
زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط
دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن
خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته
الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن
بای دادن-رشوه دادن-باج دادن
آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)
جیره بندی-سهم بندی
پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن
از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)
به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن
از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)
چتولی نشستن-جمع و جور نشستن
زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند
دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند
از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)
تگری-بسیار خنگ-یخچالی
جانور-کرم شکم و معده
آسمانجل(ندار، بیچیز، کسی که رواندازش آسمان است)
پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون
پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن
بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند
پر مدعا- پر ادعا
زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات
خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند
حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن
تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن
چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده
رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن
فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی
آشیخ روباه(آبزیرکاه، مکار)
خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک
رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار
چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود
خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد
چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه
پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری
رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن
اهل هیچ فرقهای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده میشوند معتاد نبودن)
آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن
پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن
باب دندان-مناسب طبع و حال
چال-گودی-حفره
چله ی زمستان-سرمای سخت
از آب درآمدن-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت
رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند
زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر
ته تغاری-آخرین فرزند خانواده
تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد
پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن
تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن
زیر چاقی-مهارت
ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن
ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن
خارش-خاریدن-نام بیماری خاریدن نشیمنگاه
دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول
چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن
بی مناسبت-نابجا-نامربوط
پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن
چای صافی-نگا. چای صاف کن
چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن
بد مروت-نامرد-ناجوانمرد
بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن
جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن
ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن
تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو
این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)
ازخودراضی(متکبر، خود پسند)
چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند
بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن
جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند
چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده
با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد
بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن
دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)
دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن
چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن
دبوری-بی سر و پایی-ولگردی
ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن
جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن
انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت
ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است
آب مریم-شیرهی انگور-عصمت و طهارت
تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن
زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن
چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای
خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن
دست انداز-ناهمواری راه و جاده
بغل پر کن-دختر یا زن چاق
از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)
تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان
چزاندن-ضعیفی را آزار دادن
خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی
آدم بیسر و پا(متضاد آدم درستوحسابی)
چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد
زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن
چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن
پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است
چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن
جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن
خاکروبه ای-سپور-آشغالی
درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان
بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است
پر مدعا- پر ادعا
بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن
خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن
بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن
برج ریق-برج نامیمون و نامبارک
زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل
آبِ خشک(آب بسته)
دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی
چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی
از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن
خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است
پیشاب-ادرار
دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال
دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن
تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر
چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود
اکبیری(زشت، بیریخت)
حاجیت-بنده
چشم گود شدن-لاغر شدن
از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب
رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان
دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند
جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک
چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی
خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع
دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان
پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن
به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن
افسارگسیخته(سرکش)
بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی
خدا به رد-در پناه خدا
روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن
بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت
پوست کنده-رک و بی پرده
چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب
پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن
زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها
بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن
پر بدک-خیلی بد
افتادن بچه-سقط شدن جنین
خورده برده-ملاخظه و پروا
چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد
بلند بالا-قد بلند
بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن
از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بیجلا و جلوه شدن
دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن
آبکی-بیارزش-از روی بیعلاقگی
حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر
پس افتاده-بچه ی کسی
پیه سوز- پی سوز
آبی از کسی گرم نشدن(بهرهای از کسی نبردن)
چروک-چین و شکن
خواهر خوانده-دوست صمیمی
پس بودن-عقب افتادن از دیگران
تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن
پرند-حرف بی هوده
تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن
دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر
ادرار کوچک(شاش)
اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)
پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند
بی پایه-دروغ-پوچ
آسمان را سِیر کردن(سخت خوشنود بودن، لذت بسیار بردن)
زُل زدن-خیره نگاه کردن
از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان بهدر رفتن
آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بیارزش)
چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه
خاکروبه-زباله-آشغال
آدمقحطی(کمیابی آدم های کارآمد)
خرفت-نادان-ابله-کند ذهن
دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است
رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل
پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان
دست تنها-بی یار-تنها
بادپا-تند رو-تیز تک
زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد
از قدیم ندیمها-از گذشتههای دور
چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره
پیش کردن-راندن به جلو
پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود
دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری
بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن
بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن
بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد
پیگرد-پی گیری-تعقیب
دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر
پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن
زورکی-از روی بی میلی-تصنعی
به دو دو افتادن-گود رفتن چشم بر اثر ضعف یا بیماری
حضرت عباسی-راست و درست
تاکسی سرویس-نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند
ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف
خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن
پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی
دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
رده-حرف زشت یا نامربوط
دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن
خاطر خواه-عاشق-دل باخته
دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب
پاشنه بخواب-کفش راحتی
ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی
چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود
آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند
از بز حرامزادهتر(سختگریز و حیلهگر)
زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع
بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن
دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز
بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا
جای کلاه سر آوردن-آن قدر ضعیف کش بودن که که اگر از او کلاه کسی را بخواهند سر او را به درگاه برد
چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد
دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن
آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی
تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن
خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن
انگشت کردن-انگشت رساندن
بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز
اهل محل-همهی کسانی که در یک محل کار یا زندگی میکنند
آتشِ بسته-طلا
دبوری-بی سر و پایی-ولگردی
از زبان افتادن-لال شدن
تِر زدن-خراب کردن کار
چَرچَر-اسباب عیش و عشرت
بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد
ته ریش-ریش اندک
خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب
بچه افتادن-سقط شدن جنین
آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد)
اسبابچینی-دسیسهچینی-توطئهچینی
زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن
تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن
الکی-بیهوده-بیخود-دروغکی
زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن
پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم
آش هفت جوش-قضیهی پیچیده
افقی برگشتن-شهید شدن و روی دستها تشییع شدن
دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن
دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن
رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.
بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی
حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب
تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن
بی مخ-بی عقل-شجاع
خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا
از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بیاعتبار شدن)
چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن
خاله جان آقا-یکی از چهار زن کلثوم ننه
خر بی یال و دم-احمق-نادان
خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه
الف الف کردن-قاچقاچ کردن
پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی
ای داد بیداد(کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند)
جرواجر کردن-پاره پاره کردن
دنده کج-کج خلق-یکدنده
زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست
در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن
دم بازی-چاپلوسی-تملق
در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد
چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن
اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن
جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها
خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن
رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)
خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته
حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن
دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی
زیست شناسی-دانش شناخت حیات و موجودات زنده
بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت
دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه
در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن
استخوانفروش(ستایشگر آبا و اجداد)
آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)
ادرار کوچک(شاش)
آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)
بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست
جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن
جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن
امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)
آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن
تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی
پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد
حنز پنزر-نگا. خرت و پرت
تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن
بر ملا شدن-آشکار گشتن
آفتابهآبکن-پست ترین نوکر
ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن
جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر
خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن
روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن
جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن
پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن
درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن
آبی از کسی گرم نشدن(بهرهای از کسی نبردن)
بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند
چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند
پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن
جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن
زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن
چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن
بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.
چارچار زدن-بی حیایی کردن
خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند
خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن
چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند
پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو
درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی
خیابان گرد-بی کاره-ولگرد
حرف چند پهلو-سخن مبهم و دارای چند معنی
دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند
پزا-زود پخت شونده
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)
پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد
بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند
آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)
جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن
زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود
دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود
چَکه-شوخ و بذله گو
آستینسرخود-هر چیزی که وسیلهی کاربردش همراهش است
دوا قرمز-پرمنگنات
اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن
بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران
دَم باز-چاپلوس-متملق
رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن
خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد
رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند