اردیبهشت 8, 1403

برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 320

خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن

تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن

از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)
دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند

زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد

تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده

در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن

جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض

دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن

خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده

تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی
 

بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن

تنبل خان-تن پرور

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

رجز خوانی-لاف زنی-دعوی

چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت

خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید

 

تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن

بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر

 

تشت کسی از بام افتادن-رسوا شدن-آشکار شدن راز

دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است

در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن

چیله-هیرم-خاشاک

پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن

چشم کار کردن-دیدن

زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود

ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)
دُنگی-دانگی

ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است

بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن

چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری

از قرار-ظاهرن-آن‌طور که پیدا است

چشم شور-آن که چشم زخم زند

 

خودفروشی-فاحشگی-خیانت

پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن

چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن

خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن

از بی‌کاری مگس پراندن(بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن)

زهکونی-اردنگی-تیپا

حرف پوچ-سخن بی معنی

برج ریق-برج نامیمون و نامبارک

زیر جلی-پنهانی-آهسته

جیش-ادرار در زبان کودکان

پِق-صدای خنده ی ناگهانی

خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار

بازی کردن-لق بودن-جفت نبودن

دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن

بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند

چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی

دهنه سرخود-بی بند و بار

دست فروشی-شغل دست فروش

ادب‌خانه-مستراح-طهارت‌خانه

آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم

بزرگداشت-احترام-تکریم

آی زرشک-آی زکی

تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن

پشه زدن-نیش زدن پشه

استخوان‌بزرگ-شخص دارای اصل و نسب

ازقحطی‌درآمده-گرسنه‌چشم-آدم ندید‌بدید

چوب خوردن-تنبیه شدن

دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است

بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن

چس نفسی-پر حرفی-روده درازی

تاخیر بردار-قابل عقب انداختن

تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی

بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.

درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند

خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن

آخر و عاقبت-نتیجه‌ی خوب

حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن

دست کردن-دست فرو بردن

رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا

تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است

 

چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی

دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟

آینه‌ی هفت‌جوش(خورشید)

آهن کهنه به حلوا دادن-معامله‌ی پرسود کردن

تخمش را ملخ خورده-نایاب است

تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن

 

چشمک-ایما و اشاره به چشم

دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن

ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود، آری به خدا)

بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن

خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن

زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن

دوبل-دو برابر
جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ

چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد

تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا
پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن
بی سیرت-بی آبرو

پُر پشت-انبوه-بسیار روییده

از قدیم ندیم‌ها(از گذشته‌های دور)

آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن
این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)
روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است
ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن

دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی

 

آمدن-آغاز به کاری کردن

آواز دهل(چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)

آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)

چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن

برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری

جود-یهودی-حهود

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمی‌توان، مدارا کردن)

به تور زدن- به تور انداختن

خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد

د ِ-زود باش!

به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن

بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن
 

بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !

آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)

آب نخوردن چشم-امید نداشتن

اسم شب-کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب

دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن

تک و تو-توان و قدرت-شتاب

بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن

پشمالو-دارای موهای بسیار

زُل-خیره

ترش ابرو-عبوس

رسانه-وسیله ی ارتباطی

برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن

ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز

آستین از دهان برداشتن-خندیدن

زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن

پاری ها-برخی-دسته ای از مردم

دستِ چپ-سمت چپ

دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن

خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم

 

زمین گذاشتن سر-مردن

 

بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن

خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع

زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب

حمله-بیماری غش-صرع

چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن

بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین

 

جاشو-باربر

پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت

این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند)

زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن

خلاف-جرم

افتادن بچه(سقط شدن جنین)
راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند

راحت کردن-کشتن

چاچولی-زبان بازی-حقه بازی

چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن

دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن

استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ

راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم
پیاله زدن-می نوشیدن

اُرُسی(کفش)

از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

 
از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند

پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی

اِرا-هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید

ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند
خرفت-نادان-ابله-کند ذهن

زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر

دل به دل رفتن-دوستی و دشمنی از دو سو بودن

خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن

جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند

انگشتر پا(چیز بی‌ارزش)

چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن

رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

جفت بودن-در جای خود قرار داشتن

ابوقراضه(ابوطیاره)

بی دست و پا-بی عرضه-پخمه

از جنس چیزی بودن

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجه‌ی جایی کردن

آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)

به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن

پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن

دومندش-دوم از آن

دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن

راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن

در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن

چارچار زدن-بی حیایی کردن

جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن

خونسرد-آرام-بی خیال

اسم شب(کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب)

حرف-سخن-گفتار-کلام

خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه

دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند

آفتابی کردن(پدیدار کردن)

دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی

بازار کوفه- بازار شام

چوب سیگار-نی سیگار

تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن

بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت

بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت

تپه گذاشتن-بول کردن

دور از شما ب-لانسبت

به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن

پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن

خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن

دست علی به همراه-علی یارت باد

آبدار(سخت، شدید، سنگین)

روی دایره ریختن-روی داریه ریختن

چغندر پخته-لبو

خدمت رسیدن-به حضور رسیدن

چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن

حیوونکی-نگا حیوانکی

روی دایره ریختن-روی داریه ریختن

تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن

جیز شدن-سوختن در زبان کودکان

باریک شدن-دقت کردن-در بحر چیزی رفتن

دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن

زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد

دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری

بغل دست-کنار دست-پهلوی دست

بار و بنه-وسایل سفر

تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن

دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن

تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب

خندق بلا-شکم

ادرار بزرگ-مدفوع

خیز-ورم-آماس

آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن

دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی
 

جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت

آفتابی کردن-پدیدار کردن

به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن

حرام و حرس-ریخت و پاش

جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی

آزگار(زمان دراز)

آلامد(باب روز، به‌رسم معمول)

بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده

اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان

به چشم-اطاعت می شود

حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب

انگشت‌نگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده

باریک-دقیق-حساس

بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف

بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک

پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن

تلکه بند شدن- تلکه کردن

از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن

پشم و پیله-ریش

داشتن-مشغول بودن

تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

حضرت عباسی-راست و درست

زدن بر سر کسی-به کسی ستم روا داشتن-کسی را تحقیر کردن

تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد

بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده

خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش

زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن

از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان به‌در رفتن

 

حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار

حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن

جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا

داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن

اشک خنک-گریه‌ی ساختگی
جاگرم کردن-در جایی ماندن
بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت

آهوی مانده گرفتن-بی‌انصافی کردن-عاجزکشی کردن

چقال-مهمل بقال

انسان بودن-شریف و درست بودن

دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن

پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد

 
دلمه-لخته-منعقد-سفت شده

پاره آجر-شکسته ی آجر

 

زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب

راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد

اوا خواهر-مرد زن‌نما-مردی که علائق زنانه دارد

پنج دری-اتاقی که پنج در دارد

حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن

 

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

 
بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی

رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن

بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری

دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)

زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن

بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن

 

درب و داغان شدن

تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن

تنوری-پخته شده در تنور

از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن

افتادگی(پریشانی، احتیاج)

جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت

دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن

چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن

جور در آمدن-نگا. جور آمدن

باد گرفتن-مغرور شدن

ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا

افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)

جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات

از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)

دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی

آب خنک خوردن-به زندان افتادن

حرام و حرس-ریخت و پاش

اجباری-خدمت سربازی

دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند

آکِله(جذام، زن سلیطه)

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن

بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد

آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس

چایمان-سرما خوردگی

ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن

زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود
حیوانی-نگا. حیوانکی

رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند

پاخت-بند و بست-تبانی کردن

دلخور-رنجیده-ملول-گله مند
خیط کردن-نگا. خیت کردن

از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)

ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ

دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن

تو در تو- تو به تو

از قدیم ندیم‌ها(از گذشته‌های دور)

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار

دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود

توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک

چیلک دان-چینه دان

زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات

حرف-سخن-گفتار-کلام

خرس-چاق و درشت-تنومند

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

چاچولی-زبان بازی-حقه بازی

دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند

بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل

 
آهن کهنه به حلوا دادن(معامله‌ی پرسود کردن)

زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن

آفتاب را به‌گز پیمودن(کوشش بی‌هوده کردن)

جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن

خط انداختن-خراش به جا گذاشتن

انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن

اهل حال(دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی)

ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند

روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت

چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال

به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن

آفتاب چریدن-بی‌کار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن

رسانه-وسیله ی ارتباطی
دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت

از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن

بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه

باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن

بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن

از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن

ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن

 

جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند

چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی

دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک

خانم-زن بدکاره-هرزه

چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی

آروغ بی‌جا زدن-نابه‌جا سخن‌گفتن-نسنجیده کاری کردن

از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)

پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار

خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن

آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن

تُف به دهن-حیرت زده
چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم

خربان-صاحب خر-خرکچی

چارلا-چهار لا-چهار تو

آگوز(لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر)

آماده‌باش(حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر)

زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد

آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام

اجل معلق-مرگ ناگهانی

اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)

دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن

بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند

تنوری-پخته شده در تنور

از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن

تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است

اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن

زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن
چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن

از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)

خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور

جاشو-باربر

چرچری کردن-خوردن و عیش کردن

افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن

به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن

پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن

زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن
به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو

پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان

آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)

خودفروش-فاحشه-خائن

خودفروشی-فاحشگی-خیانت

چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف

توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن

رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن

بغل دست-کنار دست-پهلوی دست

تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند

جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده

از بز حرام‌زاده‌تر(سخت‌گریز و حیله‌گر)

آشنایی دادن-خود را معرفی کردن

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

چین خوردن-چروک شدن

اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات

پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب
ازرق-چشم زاغ

خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی

از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن

رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن

دومندش-دوم از آن

زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

دسته-ساعت دوازده

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

استخوان‌دار-محکم-بااراده

رو گرفتن-چهره ی خود را پوشاندن

خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند

از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)

زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار

آشغالی(سپور)

دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند

زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند

در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی

بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد

ریق زدن-ریغ زدن

ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است

دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده

آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی

داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن

زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان

بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن

جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب

بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان
الم‌شنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال
تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند

تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن

آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر

تیپا خوردن-رانده شدن

اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)

خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد

بستن به ریش کسی-زنی را به مردی انداختن-با فریب کسی را به کاری واداشتن

زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع

زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی

آهو چشم(معشوق، شاهد)

خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن

دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن

چرکمرده-نگا. چرکمُرد
دل-معده

چوبدار-گله دار-گوسفند دار

در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن

جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن

خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق

این سفر(این بار)

جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی

زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم

به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن

دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن

چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن

زمخت-درشت-ناهنجار

دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

 

از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن

آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)

درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن

دسته-جمعیت سینه زن

دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن

چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد

حمله گرفتن-غش کردن

چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن

خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند

آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)

رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن

خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن

دانه دانه-یک یک

آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)

تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)

دل به دل رفتن-دوستی و دشمنی از دو سو بودن

پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور

جرینگ-صدای سکه های پول

دست انداز-ناهمواری راه و جاده

زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه

دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن

ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است

آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن

افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند

آبکی(بی‌ارزش، از روی بی‌علاقگی)

به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه

روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن

دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها
 

بیراهه-راه میان بر ولی دشوار

زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن

بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن

پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست

از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)

 

د ِ-زود باش!

پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن

چپه-کجی به یک سمت

خرناس کردن-خرخر کردن در خواب

ادب‌خانه(مستراح، طهارت‌خانه)

جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند

جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن

حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن

روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید

پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن

چنگ انداختن-چنگ زدن

 
چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب
حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد

آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ

دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن

از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن

حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب

دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات

ازقحطی‌درآمده-گرسنه‌چشم-آدم ندید‌بدید

 
چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا

آلنگ دولنگ-چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند

این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)

از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن

با دست و پا-آدم زرنگ

دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس

بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند

چس خور-آدم خسیس-بخیل

پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن)

چراغ باران-چراغانی

ار زبان کسی(از قول کسی)

درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن

رسانه-وسیله ی ارتباطی
چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی

درخت اگر-امید پوچ و واهی

امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن

آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)

پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن

دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود

آرواره‌ی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)

تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن

آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)

به درک- به جهنم

بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند

آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن

 

تخت سینه-وسط سینه

خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست

خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی

 
زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد

آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص

خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی

 
چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده

خم گرفتن-فنی از کشتی

دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن

 

از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)

دست دوم-کار کرده-مستعمل

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

باش !-نگاه کن-ببین

 

آدم بی‌معنی(آدم بی‌خود)

برادر تنی-برادر حقیقی

دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن

 

ریش شدن-ریش ریش شدن

رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن

بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن

 

خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد

زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر
دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید

تل انبار-توده-انباشته

زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد

دک و دهن-دک و پوز

جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد

 

تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند

دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع
راحت کردن-کشتن
تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود

بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن

چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل

 

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

جُستن-چیز گمشده را یافتن
چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال
پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر
بگو مگو-جر و بحث-مشاجره
برو برگرد-چون و چرا

آبگوشتی(بی‌ارزش، پیش پا افتاده)

افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

چاپ خوردن-به چاپ رسیدن

پُکیدن-ترکیدن

چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن

پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن

خیس کردن-ادرار کردن به خود

بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست

 

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن

اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)

رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن

جان جان-معشوق-محبوب

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

رفوزه-رد شده در امتحان-مردود

خنگ خدا-نادان و کودن

به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن

این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند

دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن

بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن

بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای

حال و احوال-وضعیت-کیفیت

ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند

پیگرد-پی گیری-تعقیب

آدم بی‌خود(بی‌شخصیت و بی‌معنی)

زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه
حبه کردن-دانه دانه کردن

تلکه کردن-پول یا چیزی را به زور-چاپلوسی و یا فریب از کسی گرفتن

برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن

جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست

بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی

خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد

خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

دوش گرفتن-زیر دوش ایستادن و خود را شستن

خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه

رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن

دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است

تَخم-مهمل تَخم

بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر
پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی

پیه سوز- پی سوز

آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر

خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان

تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش

پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند

دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن

اجاق‌کور(نازا، بی فرزند)

آب‌زیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)

از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن

خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن

از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)

آمیزقلمدون(میرزا‌بنویس، کاتب)

بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن

تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان

این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.

جور-هم طراز-اخت-هم زبان

دک و دهن-دک و پوز

 

پا-حریف

رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس

چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

چرمی-از جنس چرم

اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)

بی وقت-نابهنگام-بی موقع

دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن

 

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

چل و چو-خبر دروغ-شایعه

افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن

تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد

رو به راه-آماده-مهیا-منظم

راپرتچی-گزارش دهنده

دم-هنگام
خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)

توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن

با خدا-خداشناس-مومن

حاجی خرناس-لولو

آب در هاون کوفتن(کار بی‌هوده کردن)

بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن

زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب

رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن

آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)

چنگولک-سست و ضعیف

آفتابه‌آب‌کن(پست ترین نوکر)

خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد
دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس

چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده

آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن

دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت

چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده

دست بده داشتن-بخشنده بودن

بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند

 
اُزبَک(بی‌ریخت، ژولیده، ازخودراضی)

بند و بساط-اسباب مختصر زندگی