اردیبهشت 8, 1403

بهترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 41

خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن

تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن

بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن

پا گرد-محل چرخیدن پله ها

به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن

خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه

خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن

از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن

پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود

از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن

نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن

پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت

زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار

در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن

پوز زدن-دهان زدن

برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری

تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن

از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن

بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن

تیار-درست و آماده

با خدا-خداشناس-مومن

دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

خاکه زغال-ریزه ی زغال

زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن

خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند

چاخان پاخان-دروغ

اهل دود(سیگاری)

زن بردن-همسر گرفتن مرد

بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری

دوری-ظرف غذاخوری پهن

پوست کلفت-سخت جان-مقاوم

 

زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن

به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن

بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی

زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن

چرکو-آدم کثیف

چای نیک-قوری و کتری چای

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن

تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن

از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)

 
آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن

اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه

جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن

 

پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن

باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی

 

پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن

پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین

روده دراز-پر حرف-وراج

زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش

خرکار-پرکار

دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند

تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن

دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن

دندان پر کردن-ترمیم دندان آسیب دیده

حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن

چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن

چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن

خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده

زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو

دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق

چَه چَه-صدای بلبل

چول-بیابان

از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب

پیشی-گربه در زبان کودکان

زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است

به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن

اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن

خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا

دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن

تلکه بند شدن- تلکه کردن

راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی

اجابت کردن معده(قضای حاجت)
درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا
حبف و میل-ریخت و پاش

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

 

خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن

از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن

چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان

زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن
داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

جَلدی-بی درنگ-به چالاکی

راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن
ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن
تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن

دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن

در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن

آسمان گرفتن-فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه

جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند

خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده

بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است

پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی

 

بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن

پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع

انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)

پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج

خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه

این خاکدان(دنیا)

از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن

اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)

بغداد آباد-شکم سیر

خصوصی-مقابل عمومی
دوبله-دو برابر-دوبلاژ

تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن

در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن

تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن

اِحلیل خوردن(فریب خوردن)

دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن

جَلدی-بی درنگ-به چالاکی

چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن

خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی

آستین‌سرخود-هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است

احوال گرفتن(جویای حال شدن)

اهل عمل-کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند

پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن

زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن

دادستانی-دادخواهی-کار دادستان

پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن

چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن

جفت بودن-در جای خود قرار داشتن

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

خونسرد-آرام-بی خیال

دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه

زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود

زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن

رجز خوانی-لاف زنی-دعوی

آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع

پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند

تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت

پیش کردن در-بستن در

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان
چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک

دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته

چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن

خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد

خیط کشیدن-خط کشیدن

جَفت-چوب بست انگور

دور و دراز-فراخ و وسیع

دلداری دادن-تسلی دادن

آواز دادن-خواستن

خاک به سر کردن-به فکر چاره افتادن-چاره جویی کردن

تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن

ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها

این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

پیشانی-بخت و اقبال-طالع

چَپَری بی-درنگ-به سرعت

دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری

 

پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل

بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی

بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن

جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن

چه غلط ها !-چه فضولی ها !

آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر

ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود

انگشت به دهان-حیرت‌زده-سرگشته

خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز

دور تا دور-گرداگرد-اطراف

تنوری-پخته شده در تنور

دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت

از پا درآمدن-افتادن-سخت خسته و درمانده شدن

دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی
پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن

در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن

دهن بسته-حیوان

از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)

زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن

اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)

جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ

تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان

 

به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر

دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف

جیر جیر کردن-داد و فریاد عاجزانه کردن برای میانجی طلبی

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر
پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن
چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان
بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان
دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم

بی سیرت-بی آبرو

خشک زدن-مات و مبهوت ماندن

دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت

رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن

خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید

آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)

در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن

زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن

آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن
تحصیل کرده-درس خوانده

اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن

حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن

باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن

جزغاله-سوخته-زغال شده

آش آلو شدن(خجالت‌زده شدن، سکه‌ی یک‌پول شدن، کنفت شدن)

زهره دان-کیسه ی صفرا

در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن

خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن

دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن

بیسار-فلان

 

دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن

چای نیک-قوری و کتری چای

 

جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی

چروک انداختن-چین انداختن

آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)

خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر

چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن

رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن

جن زده-دیوانه

زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن

چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن

استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)

زُل-خیره

تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن

پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک

آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)

پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده

برو برگرد-چون و چرا

خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست

پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته

آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن

اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن

چانه-گلوله ی خمیر نان

حاجی ارزانی-گران فروش

برزخ شدن-ناراحت شدن

جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن

 

بالا تنه-از کمر به بالای بدن

چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب

توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن

دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری

به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن

بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی

دستِ راست-سمت راست

دست تنها-بی یار-تنها

جانور-کرم شکم و معده

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد

چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن

پا پتی-پا برهنه

از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن

دنیا آمدن-زاده شدن

تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان

چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن

پرند-حرف بی هوده

کار شگفت‌انگیز کردن

حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن

دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند

راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی

چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها

الف الف کردن-قاچ‌قاچ کردن

چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد

اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا

چانه لغی-راز داری نکردن

ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن

پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن

چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا

ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن

چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن

تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم

به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن

زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها

ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)

آبجی خاک‌انداز(زن فضول و خبرچین)

چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن

ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت

 
اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)
پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

ایراد بنی‌اسرائیلی(بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت)

دادستانی-دادخواهی-کار دادستان

به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است

اروای ننه‌ات-ارواح بابات

پاک-به کلی-یکسره

دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن

چاییده-سرما خورده-زکام گرفته

اسکلت‌بندی-طرح‌ریزی-زیرسازی

روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا

ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند

باربند-جای نهادن و بستن بار

زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است

خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن

جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند

 

دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده

زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو

زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن

دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن

چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن

آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)

آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفت‌انگیز کردن)

حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر

پا گرد-محل چرخیدن پله ها

خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده

دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن
چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن

آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن

از ته ریش گذشتن(فریب دادن)

پا-حریف

جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد

رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک

جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن

اوضاع احوال(وضع و حال)

زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری

از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)

خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن

از بیخ(یکسره، به‌کلی، کاملن)

بادپا-تند رو-تیز تک

جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا
چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن

الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))

رکاب دادن-راهی جایی شدن

چریدن-راه افتادن کار و کاسبی

بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

تته پته-لکنت زبان

از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن

آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)

بغل دست-کنار دست-پهلوی دست

از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)

بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن

آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)

پخته-با تجربه-دنیا دیده

رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن

بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت

دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا

حظ کردن-لذت بردن

خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی

با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن

پشتک-پرش از پشت

از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)

چارچار زدن-بی حیایی کردن

رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن

آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)

خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن

زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری

روی خود کشیدن-رو کشیدن

از سیر تا پیاز(همه چیز، با همه‌ی جزئیات)

زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند

رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده

آش دهن‌سوز-هر چیز مطلوب و پسندیده

حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد

امن و امان-بدون بیم و هراس

تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن

از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن

دَم باز-چاپلوس-متملق

روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)

اصحاب منقل(اهل گفت‌وگو و سخن)

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

حلق آویز-به دار کشیده

با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن

دو لَتی-در دو لنگه ای
بار سرکه- ترش ابرو

پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن

اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن

بد مروت-نامرد-ناجوانمرد

پخش-پراکنده

خلا-مستراح

چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند

پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن

چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن

خرج راه-هزینه ی سفر

بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن

جاگرم کردن-در جایی ماندن

دم-هنگام

تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن

جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها
دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن

چَه چَه-صدای بلبل

چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت
دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن
رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن
بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی

داو-نوبت بازی

تو در تو- تو به تو

چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن

زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن

از پا ننشستن-سماجت ورزیدن-از کوشش دست نکشیدن

برادر زاده-فرزند برادر

ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش

خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته

بی قواره-بد شکل

خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید

روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن

خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان

زهره کردن-بسیار ترساندن

پر رو-بی شرم-وقیح-دریده

خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن

آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)

از شیر گرفتن-به دوره‌ی نوزادی پایان دادن

رفتن با سر-نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

رسانه-وسیله ی ارتباطی

ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است

از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن

زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن
تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن
اجاق‌کور-نازا-بی فرزند
رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی
پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی
 

پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک

تراشیده شدن-لاغر شدن

 
باردار-آبستن-حامله
بده بستان-داد و ستد-معامله

ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن

زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند

خر گردن-گردن کلفت-بی عار

بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد

خوش قواره-خوش اندازه-متناسب

 

خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد

در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن

پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض

جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن
الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)
رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما

چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن

اجاق‌کور(نازا، بی فرزند)

آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت

به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو

خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن

دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن

پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن

برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن

تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان

پر بدک-خیلی بد

دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن

پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن
 

روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است

زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن

دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن

دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن

احدالناس(کسی، فردی)

پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف

رو نشان دادن-چهره نمایاندن

آرتیست‌بازی-انجام کارهای غیرعادی

آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن)

از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)

انگشتر پا-چیز بی‌ارزش

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)

ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن

باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن

دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد

چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن

دَدَر-بیرون-کوچه

بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !

ازرق شامی(اخمو، ترشرو)

از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت

پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم

پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن

جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند

در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن

 

جالباسی-کمد لباس-جا رختی

پیش پیشکی-از پیش

راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ

خسارت دیدن-زیان دیدن

خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن

تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن

اهل بیت(اهل خانه، خانواده)

رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش

حالی کردن-فهماندن

روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند

پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن

از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن

چته ؟-تو را چه می شود ؟

چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده

حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن

خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن

رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن

به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن

خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن

دلقک-شخص مسخره

دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن

بار خود را زمین گذاشتن-زایمان کردن

چنگول زدن-پنجه زدن

چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود

آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال

دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند

تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند

بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد

تو نگو من بگو-مشاجره-بحث

بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن

چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود

رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن

آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)

چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح

حیوون-نگا. حیوان

دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی

پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم

حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن

رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن

پاری ها-برخی-دسته ای از مردم

دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی

خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج

روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن
این جور که بویش می‌آید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)

دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن

شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷

خدا بیامرز-مرحوم-مغفور

دو لبه-دارای لب کلفت

آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن

بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز

این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر

داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه

از دست دادن-گم کردن

چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن

به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن

الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن
پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود

پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری

چپه-کجی به یک سمت

رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک

آرتیست‌بازی(انجام کارهای غیرعادی)

پیشت-آوازی برای راندن گربه

دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن
از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان به‌در رفتن

اطفال باغ(گل‌های تازه)

حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن

زیر دُم سُست-زن منحرف

تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر

خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت

دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن
خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو

جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن

چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود

تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان

رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن

چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن

تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران

تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن

دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن

دلقک-شخص مسخره

خاج کشیدن-صلیب کشیدن

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره

ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف

خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن
بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی

از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بس‌انداز خرج کردن)

با اشتها-متمایل به غذا

افسرده‌بیان(بی‌هوده و بی‌مزه‌گو)

 

تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است

جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

دوام کردن-دوام آوردن

جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود

چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد

راهی کردن-روانه کردن-فرستادن

جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت

خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن

دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن

خاکه-خرده ی هر چیزی

خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست

جراندن-جر دادن-پاره کردن

پس کشیدن-به عقب کشیدن

داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن

از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)

جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن

بوق زدن-اعلام موافقت کردن

رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن

خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان

زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد

خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن

تاکسی سرویس-نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند
دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است

خرناس کردن-خرخر کردن در خواب

راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن

دارا-ثروتمند

دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

دود-دخانیات-مواد مخدر

 

بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن

خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن

پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی

 

زیر جلکی-پنهانی

 

خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن

دردسر-گرفتاری-سرگردانی

رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن

از دست دادن(گم کردن)

ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)

آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن)

اسم‌ورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار

خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن

دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند

انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن

بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن

زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند

چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن

دمپایی-کفش راحتی خانه

رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ

جراندن-جر دادن-پاره کردن

بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف

خل و ول-دیوانه-ساده لوح

اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظره‌ی بد یا غذای بد)

جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر

رکاب دادن-راهی جایی شدن

دراندشت-وسیع-بی سر و ته

بد قلق-بد عادت-بد ادا

چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی

چیز-آلت تناسلی

چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی

پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن

باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن

آینه‌ی دق-آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم

پا پتی-پا برهنه

بای دادن-رشوه دادن-باج دادن

بفرما زدن-تعارف کردن

بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن

 

جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن

روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن

چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن

آسمان‌جل(ندار، بی‌چیز، کسی که رواندازش آسمان است)

آن سفر-آن بار-آن دفعه

ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته

تُف به دهن-حیرت زده

اوقات‌تلخی(ترش‌رویی، عصبانیت)

پی گرفتن-دنبال کردن کار
 

پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید

حهاز-کشتی بزرگ

جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض

آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد)

چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری

داش-لوطی-مشدی

خود را بستن-پول دار شدن
به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد

پاتوغ-محل گرد آمدن

جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند

آفتاب‌زردی-غروب آفتاب

دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند

اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)

پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی

بیراهه-راه میان بر ولی دشوار
وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان)

به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن

دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق
چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد

دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق

دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است

تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن

در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن

تُف کار-بچه باز

پیش رس-زود رس

حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن

تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن

جان جانی-صمیمی-یکدل

بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن

پیه چیزی را به تن مالیدن-خود را برای چیزی آماده کردن

خنکای صبح-سحرگاه
زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن
زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال

پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن

به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن

خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار

استخوان‌بندی(درست کردن انگاره و طرح)

از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن

آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)

زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد

انگشت کردن(انگشت رساندن)

تاکسی سرویس-نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند

تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت

آش آلو کردن(خجالت‌زده کردن، کنفت کردن، سکه‌ی یک پول کردن)

از مرحله پرت بودن-یکسره بی‌اطلاع بودن

آغا‌پنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبه‌ای

جزغاله-سوخته-زغال شده

چسی درکن-آدم پر مدعا

باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن

 

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

دون پاشیدن-دانه دادن به پرندگان-در باغ سبز نشان دادن-وعده دادن

دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن

خلق الله-مردم

پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی

اله و بله(چنین و چنان)

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن