اردیبهشت 9, 1403

مجموعه کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی، عامیانه قسمت 426

پول چای دادن-انعام دادن

جا دار-وسیع-فراخ

جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن

 

تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن

تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن

چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی

بست زدن-کشیدن یک بست تریاک

آب‌تنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))

آینه‌ی هفت‌جوش(خورشید)

توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن

خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن
این دو کله‌دار-خورشید و ماه

تراشیده شدن-لاغر شدن

 

دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن

بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن

 
خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود

جملگی-تمامن-سراسر

زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن

از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)

ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب

از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن

پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن

آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ

تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن

چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن

تلخه-تریاک-سوخته

 
از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)

حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)

دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند

پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است

 

رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن

ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)

دخالت کردن-در آمدن در کاری

بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه

بی تفاوت-بی اعتنا

تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن

آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)

حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی

پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی

دسته-جمعیت سینه زن

ته بر کردن-از ته بریدن

با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب

رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار

جوان مرگ شدن-در جوانی مردن

جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی

زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود

زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن

جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز

دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی

حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن

راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی

خاک بر سری-بی آبرویی

خوش ترکیب-نگا. خوش تراش

تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن

چش-چشم

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

ابریشم-زن نوازنده-مطرب

جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن

در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن

چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم

از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن

به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن)

زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن

دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن

چک و چانه-کنایه از دهان

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری

 

بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند

حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن

چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بس‌انداز خرج کردن)

چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد

از چپ و راست-از همه سو-از همه جا

جن زده-دیوانه

بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان

از سر نو-دوباره

خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

بفرما زدن-تعارف کردن

توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن

خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

تازه-اکنون-پس از این همه حرف

چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند

دانه دانه-یک یک

جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن

خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت

حکیم جواب کرده-یتیم

دستمال به دست-چاپلوس-متملق

چراغان شدن-جشن گرفتن

خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن

تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری

آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)

دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن

آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن

ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ
زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن

آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن

ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری

رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن
جگر پاره-فرزند-جگر گوشه
الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن
جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ

دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها

تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت

ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش

آینه‌ی دق(آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم)

ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند

اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود

خدا برکت بده-نگا. خدا برکت

تعلیمی-عصای کوچک

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن

بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر

حبه ی انگور-دانه ی انگور

خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی

زار زدن-سخت گریه کردن

حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند

شعله‌ی آتش

حرف-سخن-گفتار-کلام

تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن

 

خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه

دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن

حاضر به یراق-حاضر و آماده

دُم دار-پر رو-وقیح-دریده

آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرف‌ها؟!

داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه

به دو دو افتادن-گود رفتن چشم بر اثر ضعف یا بیماری

ابتدا به ساکن(ناگهانی، بی‌مقدمه)

از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)

این خاکدان-دنیا

تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص

زمخت-درشت-ناهنجار

 

روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا

تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن

چیلک دان-چینه دان

دو پولی-کالای بی ارزش

دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت

تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه

پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن

از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)

بنده زاده-پسر من

روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن

جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن

در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد

حیوونکی-نگا حیوانکی

خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه

دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن

از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن

جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن

تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند

 

خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن

درد گرفتن دل از اسهال

ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن

چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد

دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند

از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، به‌کلی تغییر کردن)

تق سرما شکستن- تک سرما شکستن

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش

آزگار(زمان دراز)

زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن

حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر

از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن

رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن

دندان-گاز

چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی

به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن

به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن

دور و دراز-فراخ و وسیع

آب آتش مزاج(می سرخ)

جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند

پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش

خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن

آروغ بی‌جا زدن-نابه‌جا سخن‌گفتن-نسنجیده کاری کردن

زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید

ابتدا به ساکن-ناگهانی-بی‌مقدمه

دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن

حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن

جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم

پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن

تر تری-کسی که اسهال گرفته است

روکاری-کار روی بنا یا چیزی

خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر
اقل‌کم(دست‌کم، لااقل)

ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن

بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن

آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن

بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد

پر روده-پرچانه-روده دراز

پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع

چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود

دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن

پشت رو-وارونه

پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق

تشت کسی از بام افتادن-رسوا شدن-آشکار شدن راز

خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش

پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن

روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه

خال مَخال-خال خال

آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)

از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)

پرت شدن-دور افتادن از مطلب

پارو-زن پیر

دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن

آدم‌قحطی(کمیابی آدم های کارآمد)

باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی

چشم واسوخته-چشم برتافته

زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری

جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن
بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد

چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن

از دولت سر-به لطف کسی-از برکت وجود کسی

خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن

بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش

پا-حریف

ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)

حاجی ارزانی-گران فروش

از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)

رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن

افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)

پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن

خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع

 
چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست
رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

دسته پل-الک دولک

دو رگه-از دو نژاد محتلف

رتوش-دستکاری و آرایش عکس

جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن

آتشِ بسته-طلا

دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن

تپلی-گرد و چاق

پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن

زهره دان-کیسه ی صفرا

آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن

آجیل مشکل‌گشا-آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند

دل و دماغ-دل و حوصله

جوان مرگ شدن-در جوانی مردن

چرند-حرف پوچ و بی معنی

ایراد بنی‌اسرائیلی-بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت

 

زبانی-شفاهی

چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند

بِدو بِدو-با شتاب-سریع

حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار

اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)

پَس-ناجور-خراب

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

 

پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن

راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

دو دل-مردد-بی تصمیم

پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست
 

دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد

خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند

دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز

بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه

خیره-بی شرم-پر رو

دست مزد-اجرت-مزد کار

زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش

خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن

اسم‌ورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار

چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن

پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش

حسرت به دلی-آرزومندی شدید

بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند

از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)

چیز دار-ثروتمند

جَرّ-کشمکش دعوا

 

پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن

از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)

دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن
زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود
خوش رو-زیبا-خندان

آدم ثانی(حضرت نوح)

دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن

از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)

زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات

باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن

از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)

خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر

پُلوغ-ازدحام-بی نظمی

حرف شنو-سر به را-مطیع

رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند

پیشانی-بخت و اقبال-طالع

پشت بام-سقف بیرونی بام

دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند

دسته پل-الک دولک

ازراه‌نرسیده(در همان لحظه‌ی رسیدن، به مجرد ورود)

دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن

چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود

انداختن پشت گوش(سهل‌انگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)

تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند

حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن

خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش

دَم باز-چاپلوس-متملق

 

خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن

تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند

چادر سر کردن-چادر پوشیدن

باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی

ته و تو-کنه حقیقت-باقی مانده ی هر چیز

پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی

از زورِ-از شدت-از بسیاری

حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن
آغا‌پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه‌ای)

بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده

آمدیم (و) . . .(فرض کنیم که)

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

خرده کاری-کار جزیی

توپ در کردن-توپ انداختن
تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن

احتیاطی(نجس، ناپاک)

زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن

پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن

تو بوق زدن-رازی را فاش کردن

دلچسب-دلپذیر-مقبول

حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین

آب‌کور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)

خش افتادن-خراش افتادن

پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن

خمیازه کشیدن-دهن دره کردن

رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها
از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد

در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن

خدا کند-ای کاش

تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری

ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن

دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور

خرکاری-پرکاری-مفت کاری

این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)

چروک-چین و شکن

خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن

پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن

دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن
تته پته-لکنت زبان
 

پیه دل باز کردن-تحمل کردن

بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی

احوال گرفتن(جویای حال شدن)

 

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

آفتاب به آفتاب-هر روز

دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن

 

پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر

چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم

جامه شور-رختشوی

 
این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)

چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن

به هم زدن-قطع رابطه کردن

خِفت-نوعی گره

 

دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن

حاشیه دار-کناره دار

بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن

دل و دماغ-دل و حوصله

پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن

 

پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی

پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن

جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک
خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن

باریک-دقیق-حساس

تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند

حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد

آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن

بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار
خرمن-انبوه و پرپشت
 

آکِله(جذام، زن سلیطه)

خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود

بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن

آینه‌ی دست-تیغ و خنجر

افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن

 
حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن

خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن(از باران به ناودان پناه آوردن)

پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی

الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچه‌ی کوچک، سیخ، راست)

ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن

حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن

پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن

زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است

دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن

پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن

الحق-به‌راستی-حقیقتن

ژست-طرز حرکت و رفتار شخص
حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی

دله-ظرف حلبی

خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن

روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن

آتش‌بیار معرکه-فتنه‌انگیز میان دو دشمن

حاملگی-آبستنی

رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند

بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات

تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن

افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)

چاک زدن-نگا. چاک دادن

بفرما زدن-تعارف کردن

زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن
آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)

بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن

پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت
زیر جلکی-پنهانی
خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه

پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن

الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)

ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات

خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود

جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن

زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو

دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر

حق آب و گل-امتیاز-اعتبار

خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن

حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن

آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن)

زار زدن-سخت گریه کردن

حمله ای-مبتلا به بیماری غش

کسی را اذیت و آزار کردن

زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن

چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور

چماق-چوبدست-گرز

دبه کردن-دبه در آوردن

دل گُنده-سهل انگار

دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق

چار دستی-قمار چهار نفری

چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن
خاج کشیدن-صلیب کشیدن

خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته

رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم

اجل معلق-مرگ ناگهانی

این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)

خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت

حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن

به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن

زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق
زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار
بی در رو-بن بست

چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند

دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

خدمت رسیدن-به حضور رسیدن

زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی

جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا

 

چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود

 

چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی

 
حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی

آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیل‌شده، ورپریده)

جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن

دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه

استخوان‌بزرگ-شخص دارای اصل و نسب

دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند

تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن

پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق

 

از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)

دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن

پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد

دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

دهن دره-خمیازه

پشک انداختن-قرعه کشیدن

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده

پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن

بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد

التفاتی-داده شده-مرحمتی-اعطا شده

چله ی زمستان-سرمای سخت

دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن

 

تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک

دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق

جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی
دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن
ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد

زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن

آگوز(لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر)

پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن

 
اُزبَک-بی‌ریخت-ژولیده-ازخودراضی

اردک‌پرانی-از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن

روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن

تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود

روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن

بند و بساط-اسباب مختصر زندگی

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

چنبره زدن-حلقه زدن

جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن

احتیاطی(نجس، ناپاک)

خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد

ادرار بزرگ(مدفوع)

این خاکدان-دنیا

چندش شدن-حالت چندش دست دادن

پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند
آوار شدن سر کسی-بی‌خبر نزد کسی در آمدن

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

ازخودراضی-متکبر-خود پسند

خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن

دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد

اتصالی کردن(در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن)

اجاق‌کور(نازا، بی فرزند)

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوش‌خراش)

خوش خدمتی-خودشیرینی-چاپلوسی

چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد
روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن
 

تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن

زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد

دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک

آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند

تشت کسی از بام افتادن-رسوا شدن-آشکار شدن راز

اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)

اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن

زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه

خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند

داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند

بله قربان گفتن-تملق بیش از حد گفتن

آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن

 

در به دری-بی خانمانی-آوارگی

خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن
جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال(همه و همه چیز)

خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست

انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکته‌گیری کردن-اعتراض کردن

تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن

دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب

پُخت کردن-پختن

حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن

بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند

جامغولک-حقه-حیله

آتش‌بیار معرکه-فتنه‌انگیز میان دو دشمن

داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن

حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)

دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه

خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن

زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن

در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی

بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن

چاره-درمان

دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن

داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس

از خر افتادن-نابود شدن-مردن

زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند

اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه

حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات

جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند

آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن

ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن

پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده
خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن

زَوال-مست مست-لول

بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه

آسمان‌جل-ندار-بی‌چیز-کسی که رواندازش آسمان است

در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود

دخیل-پناه برده-توسل جسته به

در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن

بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن

آفتابی کردن-پدیدار کردن

رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن

اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن

داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت

زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور

بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن

جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن

راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند
ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

تَپوک-ضربه ی دست یا پا

احدالناس-کسی-فردی

آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)

دستشویی-توالت-مستراح

چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند

الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)

فرض کنیم که

دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد

توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن

اَکه ننه(آدم آب‌زیرکاه)

خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن

 

ادرار بزرگ-مدفوع

آخر‌دست (سر)(بالاخره، سرانجام)

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

 

رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن

ادرار بزرگ(مدفوع)

زیر لبی-زیر زبانی

زحمت کشیدن-کار کردن

تیار کردن-آماده کردن

بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث

ابرو کج کردن-خشم گرفتن
دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی

خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو

دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن

بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن

پرت افتادن-دور و تنها افتادن

بد دهن-کسی که پیوسته فحش و ناسزا می گوید

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

بد قلق-بد عادت-بد ادا

بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین

حهاز-کشتی بزرگ

خبر-گزارش رویداد

دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت

ابوقراضه-ابوطیاره

 
رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود
حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر

آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)

چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن

 

در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

جز و ولز-نگا. جز و وز

پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن

پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری

از سیر تا پیاز-همه چیز-با همه‌ی جزئیات

 
ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن

برش-لیاقت-زرنگی-کاردانی

پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن

به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن

زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق

 

چِککی-فوری-به سرعت

چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند

دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق

خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا

حبف و میل-ریخت و پاش

آب بردار(دوپهلو، کنایه‌آمیز)

خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن

رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن

خط کش-وسیله ای برای زسم خط

خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد

روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن

ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن

رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند

جِر-اوقات تلخی-لج

دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی

آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار

خوردنی-غذا-قابل خوردن

دقه-دقیقه

دَم نقد-آماده-حاضر

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن

زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات

تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند

ادا اصول(ادا اطوار)

تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن

دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است

تره بار-میوه ها و سبزی ها

 

آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن

پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن

اوقات‌تلخی-ترش‌رویی-عصبانیت

از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)
خود را بستن-پول دار شدن

بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن

دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است

چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن

خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن
ازقحطی‌درآمده-گرسنه‌چشم-آدم ندید‌بدید

زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است

آب آتش زده(اشک)

بی سکه-بی اعتبار

حاملگی-آبستنی

پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند
 

پیه دل باز کردن-تحمل کردن

جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند

روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن

بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

اِحلیل خوردن(فریب خوردن)

چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن

 

پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن

زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد

اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)

اشک خنک-گریه‌ی ساختگی

جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود

تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن

خیابان گرد-بی کاره-ولگرد

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

خانه زاد-نوکر-خدمت گزار

خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن

خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم

پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک

الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)

راست راستی-حقیقتن-واقعن

دست بده داشتن-بخشنده بودن

زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن

داشتن-مشغول بودن

بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت

چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

دال-خمیده-کج

چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم

خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن

جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش

از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)

تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن

زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن

از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)

دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن

رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن

چال افتادن-گود شدن

چنگک-قلاب آهنی نوک تیز

تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن

تند و تیز- تند تیز

خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن

به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن

دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان