اردیبهشت 8, 1403

بهترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 41

حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود

بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن

چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن

چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟

زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان

 

تقاص گرفتن-انتقام گرفتن

انگشت رساندن(دست‌درازی کردن، دست زدن)

پُرتابل-قابل حمل

باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن

دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن

چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری

از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)

پول خرد-پول سکه ای

پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی

دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت
 

پیه دل باز کردن-تحمل کردن

خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن

از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)

دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن

تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن
آفتاب‌نشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانه‌خراب کردن

آواز دادن(خواستن)

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند

خلاف-جرم

انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)

ازراه‌نرسیده-در همان لحظه‌ی رسیدن-به مجرد ورود

چپو شدن-غارت شدن

خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش

تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن

از دست دادن(گم کردن)

پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن

رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن

خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن

اَجق وَجق-چیزی با رنگ‌های تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ

جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن

پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است

دَم باز-چاپلوس-متملق

خدا به همراه-خدا خافظ

 

دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد

تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن

بیل را پارو کردن-در کاری ناشیگری محض کردن

بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه
حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن

به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن

دست و بال-دور و بر-اطراف

آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن

خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند

جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت

اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه

آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)

دستکاری-دست بردن در چیزی

جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن

جزاندن-آزار و اذیت کردن

ایراد بنی‌اسرائیلی-بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت

زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن

زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی

ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها

تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح

تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری

دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است

 
 

ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)

خانوار-مجموع اعضای یک خانواده

پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری

زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن

دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه

رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن

تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا

 

اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)

به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن

 

جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن

خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

 

پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی

زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن

در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن

به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن

دل و دماغ-دل و حوصله

جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن

جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است

از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)

پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت

چاک کردن-نگا. چاک دادن

زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد

زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی

بغل دست-کنار دست-پهلوی دست

الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست

دود چراغ-کشیدن شیره

خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع

زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد

دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن

بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای

پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن

آدم بگو بخند-شیرین‌زبان و بذله‌گو

رانده و مانده-بدبخت و وامانده

بی جا-نامناسب-بی مورد

آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه

پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی

پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن

پینه زدن-وصله کردن

ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن

 

دادستانی-دادخواهی-کار دادستان

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن

درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی

بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی

زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد

دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن
 

بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی

دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق

بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن

دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن

زَوال-مست مست-لول

 

ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن

خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن

دمپایی-کفش راحتی خانه

چین خوردن-چروک شدن

زاغول-دارای چشمان آبی رنگ

از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن

برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت

دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی

ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود)

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن

رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند

 
خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن
حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن
آمد(فرخندگی، خوش‌قدمی)
زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق

به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها

راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن

چسی در کردن-نگا. چسی آمدن

دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن

جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی

از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن

پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش

چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی

درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی

رفوزه-رد شده در امتحان-مردود

پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد

آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی

دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است

چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند

دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس

حلال-زن یا شوهر

اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن

رو به راه-آماده-مهیا-منظم
تیپا خوردن-رانده شدن
زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن
خرج راه-هزینه ی سفر

پا بَد-بد قدم

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن

جمع کردن-گرد آوردن

تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی

آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)

آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)

 

فرسوده و خراب شدن

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال(همه و همه چیز)

حال و حوصله-نگا. حال و احوال

ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن

خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن

تک و تا-جنب و جوش

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند

 

آتشِ تر-شراب-لب معشوق

آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن
رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما
اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست)

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن

خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن

خبرکشی کردن-سخن چینی کردن

خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد

بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی

حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن)
بقچه بندی-ران چاق

خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی

چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری

پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن

خانم-زن بدکاره-هرزه

خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن

حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن

جور به جور-نگا. جوراجور

از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن

در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن
دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن

حیوون-نگا. حیوان

خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن

زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن

پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن

پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن

دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند

دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا

بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن

داماد-مرد تازه زن گرفته

دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن

بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود

آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)

چس نفسی-پر حرفی-روده درازی

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

پر پر کردن-نزدیک شدن بلا

آش هفت جوش-قضیه‌ی پیچیده
با هم کنار آمدن-با هم ساختن

دندان شکن-قاطع-محکم

دست نخورده-استفاده نشده-چنان که نهاده باشند

پاسور زدن-پاسور بازی کردن

آکَل(آقای کربلایی)

توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز

دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن

خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد

بومی-محلی-اهل همان سرزمین

آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)

اُتُل-شکم-اتوموبیل

تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن

زمخت گفتن-دشنام دادن-سخنان درشت گفتن

داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه

بَهمان-فلان

با اشتها-متمایل به غذا

رکاب کش-به تاخت-با سرعت

زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن

آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود

به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن

پا ندادن-امکانی پیش نیامدن

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن

چادر سر کردن-چادر پوشیدن

از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن

افتاده-فروتن-متواضع

زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند

افسارگسیخته(سرکش)

برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)

آجیل مشکل‌گشا-آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند

پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است

چار سر-حرف مفت-متلک

زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو

افسرده‌بیان(بی‌هوده و بی‌مزه‌گو)

 

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند

اُزبَک(بی‌ریخت، ژولیده، ازخودراضی)
تقاص پس دادن-تاوان پس دادن

بلبشو-هرج و مرج-شلوغی

روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان

آدم بی‌سر و پا(متضاد آدم درست‌وحسابی)

خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن

دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن

روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن

خر آوردن-بدبخت شدن

آب آتش زده-اشک

حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب
بی معنی- بیخود

حاضر و آماده-آماده

این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن

افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن

تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی

حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن

بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن

از ته ریش گذشتن-فریب دادن

زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری

ریز بافت-پارچه یا فرش طریف

دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد

ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی

پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند

پس نشستن-عقب نشینی کردن

انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)

زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت

جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن

زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن

آش دهن‌سوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)

زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه

چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند

تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن

رجز خوانی-لاف زنی-دعوی

زبیل-آشغال-زباله

بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار

دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن

از حال رفتن-بی‌حال شدن-غش کردن

آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)

چاچولی-زبان بازی-حقه بازی

باهاس-باید-بایست

 

آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن

 

آشی شدن(سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان)

رو نشان دادن-چهره نمایاندن

چشم ِ غربال-سوراخ های غربال

خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی

درد گرفتن دل از اسهال

به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن

زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن

خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند

ازراه‌نرسیده(در همان لحظه‌ی رسیدن، به مجرد ورود)

خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران

دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن

چراغانی کردن-جشن گرفتن

آهنگ ریپ‌دار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد

با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن

پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن

بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته

دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت

با خدا-خداشناس-مومن
دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن

چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن

زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن

دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا

دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند
زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن

راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن

توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن

تو بوق زدن-رازی را فاش کردن

پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند

دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی

پول چای دادن-انعام دادن

خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن

روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن

پر و پخش-پراکنده

پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او

حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی

پادگان-سربازخانه

زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها

از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)

دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند

بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار

به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن

زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی

دوبله-دو برابر-دوبلاژ
راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن
زیر سر داشتن-آماده شدن

چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن

خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده

حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع

 

دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی

چهار دستی-فراوانی

اجاق‌کور-نازا-بی فرزند

چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن

چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت

خواری و زاری-پریشان حالی

پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش

تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

دود ِ کلفت-دود مواد مخدر
تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا
با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد
دهن دره-خمیازه

بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن

حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی

دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن

چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن

زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن

 

دل رحم-مهربان

رخصت خواستن-اجازه خواستن

از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)

در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن
چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن

زاق-چشم زاغ چشم

از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)

جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن

آهوی شیرافکن(چشم محبوب)

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)

دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی

جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است

در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بی‌ارزش)

تک و توک-به ندرت-کمی

رضا شدن-راضی شدن

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن

خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه

خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده

 

از خشت افتادن(بدنیا آمدن)

دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته

دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن

جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن

دست کم-حداقل

رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن

آجرپاره(جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره)

حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند

دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن

پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن

تک پران-زن نانجیب
تنگ غروب-نزدیک غروب-آفتاب زردی
تیر کردن-نشان کردن

آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن

پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن

پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو

خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد

زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن

چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند

تیر در کردن-تیراندازی کردن

بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب

زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است

به جا آوردن-شناختن

از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)

آفتاب را به‌گز پیمودن(کوشش بی‌هوده کردن)

زبانی-شفاهی

پشته کردن-روی هم انباشتن

دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند

پَلِه-پول

پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول

خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی

ذلیل‌شده

دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

 

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت

خلاص-تمام شد-مُرد

آینه‌ی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن

بازرس-مامور بررسی و کنترل

زبان نفهم-کودن-بی شعور

به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن

بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن

رکاب دادن-راهی جایی شدن

تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون

 
توجیهی-برنامه های توضیحی

چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن

ته نشین-رسوب کرده

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار
بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن

چراغان شدن-جشن گرفتن

حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله

جگر گوشه-فرزند

دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت

اشک کوه(یاقوت، لعل)

حق البوق-رشوه

اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)

هرمار-ز درد بی درمان-کوفت

دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن
خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد

زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن

چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع

خوش بنیه-سالم و قوی

آخش درآمدن(از درد نالیدن)

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

اشک خنک(گریه‌ی ساختگی)

بد شیر-متقلب-بد جنس

جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات

چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)

آفت-زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)
تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن

زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن

بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه

احوال گرفتن-جویای حال شدن

چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب

حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن

دلخور-رنجیده-ملول-گله مند

تاریخچه-تاریخ مختصر

حال و احوال-وضعیت-کیفیت

آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن

زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی

دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی

چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها

استخوان‌بندی(درست کردن انگاره و طرح)

ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود

بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند

زیر دم سستی-انحراف اخلاقی
پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری
خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن

چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن

بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی

خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال

 

دست فروشی-شغل دست فروش

چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

 

دیم دیم-ساز به زبان کودکان

چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند

راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن

چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس

راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله

بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد

زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن

تته پته-لکنت زبان

تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر

به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن

اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)

آب از دریا بخشیدن(از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن)
ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن

دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه

حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود

دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند

بر ملا شدن-آشکار گشتن

 

روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن

خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن

راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی

خایه-بیضه-جرات

ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن

تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو

پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن

بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر

خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن

ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت

خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است

پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار

آماده‌باش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر

دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی

زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن

خوش رو-زیبا-خندان

زبان کوچکه-زبان کوچک
آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)

ریق زدن-ریغ زدن

زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی
 

چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

بپا-مواظب باش-متوجه باش

جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا

خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته

دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند

جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته

خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن

بی معنی- بیخود

آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن)

اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)

چِل-خل و دیوانه
خیر مقدم-خوش آمد

زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه

اهل آن کار (کار بد)

چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن

جا دار-وسیع-فراخ

آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)

دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن

از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن

زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید

خلاص-تمام شد-مُرد

چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته

از کیسه خوردن-از جیب خوردن

تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری

زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن

دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن

بار خود را زمین گذاشتن-زایمان کردن

دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن

زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند

بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد

دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین

آلونک‌نشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند

آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)

از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن

چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن

انگشت کردن(انگشت رساندن)

دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود

ترش کردن-عصبانی شدن

دل قرصی-اطمینان

خواب آور-مخدر-بی هوش کننده

خرده بُرده-مشکل-اختلاف

دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب

خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن

رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس

پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند

پشمالو-دارای موهای بسیار

دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن

جن زده-دیوانه

دله-هرزه-چشم چران-پرخور

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

 

بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن

چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
پیش کنار-بیضه-خایه

بی دست و پا-بی عرضه-پخمه

دسته جمعی-باهم-گروهی

چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن

دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن

حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن

 

از سیر تا پیاز(همه چیز، با همه‌ی جزئیات)

پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی

چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان

ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه
آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات

بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند

دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد

الفرار-گریز-بگریز !

افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)

افتاده-فروتن-متواضع

دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن

خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده

خرکاری-پرکاری-مفت کاری

آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)

زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن

زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن

دوشیدن-به ناحق و فریب از کسی پولی گرفتن

اشکال‌تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی

پیمانی-استخدام غیر رسمی

استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)

از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)

جان جانی-صمیمی-یکدل

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)

این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر

جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد

چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن

زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن

چینی بند-چینی بند زن

ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها

خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن

آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

زیر شلواری-زیر جامه

 

جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی

چش شده ؟-او را چه شده است ؟

در هم لولیدن-توی هم رفتن

ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن

چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه

آن چنانی-چنانکه خود می‌دانی-بسیار گران‌بها-بسیار عجیب

پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن

آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن

 

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمی‌توان، مدارا کردن)

خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی

چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب

آجیل مشکل‌گشا-آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند
بیل را پارو کردن-در کاری ناشیگری محض کردن
آهوی خاور-آفتاب

رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

تپه ماهور-زمین ناهموار

چاک کردن-نگا. چاک دادن

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن)

بابا غوری-نابینا-کور

چِخی-سگ

اطفال باغ-گل‌های تازه

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)

آفتابِ پس دیوار(شامگاه)

به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن

چاک دادن-شکافتن-پاره کردن

برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن

تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن

چغاله بادامی-چغاله بادام فروش

از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیش‌بینی سخن راندن)

رم کردن-رمیدن-گریختن

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته

دستِ دلبر-گران قدر-عزیز
از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن

روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن

حشل-خطر

دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن

به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود

دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است

رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن

 
زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن

آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن

خوش حرکت-خوش رفتار-طناز

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد

دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن

ار زبان کسی(از قول کسی)

آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی

پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک

آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن

خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده

دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی

زورکی-از روی بی میلی-تصنعی

خاج کشیدن-صلیب کشیدن

حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی

تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او

از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن

تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن

خر بی یال و دم-احمق-نادان

جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند

داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه

اهل بیت(اهل خانه، خانواده)

تن خواه-پول نقد-زر و مال

پله خوردن-دارای پله بودن

جز زدن-ناله و زاری کردن

حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن

به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن

رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن

خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن

به باد دادن- باد دادن

 

استکانی زدن(می‌خوارگی اندکی کردن)

آشغالی(سپور)

رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک

 

درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ

چهار دستی-فراوانی

بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی

دلجور-همدل

ابرو کج کردن-خشم گرفتن

این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)

از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن

ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز

آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن

آبِ سیاه(نیمه کوری)

چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط

 

اختر شمردن(شب‌بیداری)

با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن

آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)

تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن

جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا

بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی

دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین

چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن

ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ

آب خنک خوردن-به زندان افتادن

زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن

تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک

پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن

دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن

از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن

آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن

الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن

آمد(فرخندگی، خوش‌قدمی)

دزد سر گردنه-کاسب نادرست و گران فروش

دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

رشوه گرفتن-رشوه خواری